حجت الاسلام احمد اسلامی
سالهای برداشت کشت بذر هجرت و جهاد در رسیده بود، ماه مور پیروزمند نیروی اسلام در پایگاه اصلی شرک و کفر در شکل «عده القضاء» لبار بهار فصل رویش سبز گلستان نبوی را خبر داده و نشان میداد.
مکه که تا آن زمان به عنوان عمدهترین کانون حکومت کفر و شرک در جزیره العرب تعریف میشد و همه اردوگاههای ورشکسته و فروپاشیده نفاق و الحاد چشم امید بدانجا بسته بودند. در پی دیپلماسی متحرک و فعال پیامبر(ص) و به دنبال مانور نظامی نیروهای اردوگاه اسلام، بی کمترین مقاومتی دو سوی مسلمانان آغوش گشوده و استقبال میکند و معادله قدرت را در سطح منطقه و تا حدودی نیز در سطح دنیای آن روز به نفع حرکت اسلام و نظام نبوی دگرگون میسازد و فصل سبز رویش اسلام در جان جهان آن روز را به نمایش میگذارد که:
«اذا جاء نصرالله و الفتح و رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجا فسبح بحمد ربک ...»
بامداد این بهاران، گلستان نبوی در تماشای ریزش رنگین کمان زیباییها از آسمان آبی رنگ عشق علوی است که زمین خاکستری را لالهگون میسازد. آری در چنین بهارانی، نسیم برآمده از کرانه دریای معرفت، شمیم عطر دل انگیز محبت را پراکنده و دیوان عصمت را گشوده و صحیفه رسالت را ورق زده و آن رنگین کمان زیبایی را در گلبرگ هدایت به اهتزاز آورد و شرط داشت برداشت نبوی را ترسیم و به نمایش گذارد.
چه آنکه بانوی بزرگ اسلام زینب کبری(س) ولادت یافت.
باری «زینب» (س) متولد شد.
چهار ساله بود که در سال 11 هـ پیامبر(ص) در میگذرد و او شاهد بحران سیاسی و انحراف رهبری و ستمزدگی پدر میشود و پس از گذشت زمانی بس کم و کوتاه به استقبال رنج و شهادت مادر بزرگوارش زهرای مرضیه (س) میرود.
از آن پس با گذر از دوره بیست و پنجساله درد اندوه سکوت امام و رجعت امت و در حالی که هنوز شیرینی اقبال و استقبال مردم را در آن بیعت عمومی بخشیده بود، دیگر بار به تماشای صحنهسازی غوغاسالاری بحران آفرینی و کارشکنی احزاب و گروهکهای حسدورز نابخرد و قدرتمدار کینه توزی مینشیند که روغن چراغ خردشان سوخته و نیروی درک و شعورشان ریخته و توانایی تحرک و پویایی همراه با زمان را از دست داد و همانگیز همه را و همه جا را خاکستری میبینند و سودای بدویت قبل از مدنیت را در دل دارند.
چهار سال و اندی بدین گونه سپری میشود و در حالی که 35 بهاراز عمرش می گذرد رمضان سال 40 شاهد شهادت پدر میشود.
از آن پس، نظارهگر انواع بازیگری ها و دسیسهکاریهای حزب اموی و احزاب همسوی آنان علیه برادر بزرگش میباشد و تا سرانجام در انتهای نه سال تکرار ترجیع بند مظلومیت شاهد شهادت امام مجتبی(ع) را در آغوش میگیرد.
قهرمان قصه پر غصه و غم انگیز ما در حالیکه چهل و چهار ساله است، یک دوره دهساله اعمال فشار و ایجاد تنگناهای همه جانبه امویان علیه علویان را نیز تحمل کرده و تا بالاخره در گاهیکه نیمه دوم از دهه ششم عمرش را آغاز میکند به استقبال از گزینش مسئولانه هجرتی کارساز میرود.
رجب سال 60 هـ در پی ایستادگی امام حسین برابر بیعت خواهی خلیفه وقت از میان گزینههای فراروی همراهی برادر و امام خویش را مسئولانه میپذیرد و در ادامه آن همه رنج ، رنج هجرتی سرنوشت ساز و تمدن آفرین را نیز پذیرفته و تحمل میکند.
حکومت مدنیت ساز آن شاه بیت غزل عشق و عرفان که از پایگاه خانه رسول آغاز شده با گذر از خانه خدا پس از ششم ماه سیر و سفر، سرانجام در بستری از رنج و درد و خطر در پایانه کربلا به بار مینشیند.
کربلا پایانه است اما نه به معنی موقت و ایستگاه بلکه به عنوان معبر و گذرگاه،چه آنکه کربلا یک تاریخ است و تاریخ معبر است.
حضرت زینب از آن پایانه غمرنگ شهادت، باند پرواز معراجوار میسازد و در حالی که در نیمه دوم دهه ششم عمرش کولهبار اسارت را بر دوش گرفته پرچم مرجعیت حرکت امت را در بستری از هجران به اهتزاز درآورده و بر آن است تا با گذر عزتمندانه از خرابههای کاخ اموی شاعرانهترین غزل عرفان را از بلندای تاریخ، برای همگان به ویژه آیندگان ترنم کند که:
قوم دیگر میشناسم ز اولیا که دهانشان بسته باشد از دعا
سنگ اندر راهشان گوهر بود زهر اندر کامشان شکر بود
بدینسان دیوان زندگی زینب کبری(س) مثنوی رنج ستیز و ترجیع بند حدیث مظلومیت و ترکیب بند مقاومت و قصیده زیبایی و رهایی است که شاه بیت غزل آن این است که (ما رأیت الا جمیلا) هر آن چه دیدم زیبا بود.
نویسنده محمدرضا غفارزاده در پنج شنبه 90/10/22 |
نظر